عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانى با چارده روايت
آنچه در مورد اين بيت، در ابتدا به ذهن متبادر مىشود، آن است كه منظور حافظ از بيان "چارده روايت" چيست؟ و اينكه وى توانايى خواندن قرآن با چارده روايت را در خود تصريح مىكند، به چه معناست؟
قراء زمان پيغمبر اكرم«صلى الله عليه وآله» كه مستقيما قرائات مختلف قرآن را از آن حضرت گرفته بودند، سعى كردند معارف و اطلاعات خود را در اختيار ديگران قرار دهند و در اين كوشش نيز موفق بودند و توانستند گروهى از نسلهاى معاصر را براى تعليم قرائت آماده سازند تا آنجا كه شخصيتهاى بارز و برجستهاى در قرائت قرآن كريم پديد آمدند. (1)
علم قرائات، يكى از علوم كهن برخاسته از قرآن و رشد يافته در تاريخ اسلام است. چگونگى تلاوت قاريان نخستين، مولود دو عامل اصلى است: 1- اختلاف لهجهها 2- اختلاف رسمالخط
بايد توجه داشت كه اختلاف قرائات هرگز به معناى تحريف و افزايش و يا كاهش در قرآن نيستبلكه خود نويد توجه عميق مسلمانان به اين كتاب آسمانى و به خاطر سپردن لهجههاى قاريان نخستين اسلام و ثبت و ضبط رسم الخط مصاحف مىباشد; به علاوه بسيارى از موارد اختلاف قرائت هيچگونه تفاوت كتبى و معنوى به همراه ندارد و قرآن با همين واژهها و تركيبهاى معروف و مشهور بين مسلمانان، مورد اتفاق شيعه اهل بيت پيامبر«صلى الله عليه وآله» و اهل سنت است. (2)
پديد آمدن لهجهها و گويشها در هر زبان امرى طبيعى و ناگزير است. از سوى ديگر در خط عربى و فارسى چندين حرف يا گروهى از حروف هست كه تفاوتشان با يكديگر فقط در نقطه است و در قديم تا قرنها اين نقطهها را به كتابت در نمىآوردند. بعدها هم كه رعايت آنها شايع شد، همچنان امكان تصحيف نويسى (3) و تصحيف خوانى وجود داشت و وجود دارد. بنابراين اختلاف قرائات در هر متنى، بويژه متون كهن، پيش مىآيد. در همين ديوان حافظ اختلاف قرائات فراوانى رخ داده است.
بعضى از معروفترين اختلاف قرائات شعر حافظ كه فرآورده طبعيت،تفاوت زبان، خط، تصحيحات و تجديد نظرهاى خود او و تصحيفات نسخهنويسان و عوامل ديگر است، عبارت است از:
ورخود/ ارخود/ گرخود;آن تحمل كه تو ديدى/ آن تجمل كه توديدى; كشتى شكستگان /كشتى نشستگان. (4)
در قرآن مجيد هم، همين مساله حتى بطرز عميقتر و وسيعترى پيش آمده است. همه قرآنشناسان و مورخان قرآن، اتفاق نظر دارند كه قرآن در عهد رسول اكرم«صلى الله عليه وآله» و با نظارت همه جانبه ايشان نوشته و در چندين نسخه جمع شده است.
علت آنكه در حيات پيامبر«صلى الله عليه وآله» قرآن به تدوين نهايى نرسيد، اين بود كه تا آخرين سال، باب وحى گشوده بود و علاوه بر آن، گهگاه به پيامبر«صلى الله عليه وآله» وحى مىشد كه جاى بعضى آيهها را در همان سوره تغيير دهد و يا حتى به سورهاى ديگر منتقل سازد; لذا امكان نداشت و پيامبر«صلى الله عليه وآله» نيز ماذون نبودند كه قرآن را به شكل نهايى مدون كنند; بويژه آن كه شمار حافظان قرآن و اعتماد به حفظ آنان بسيار بود. در عهد ابوبكر، بر اثر شهيد شدن عده كثيرى از قراء و حافظان قرآن در جنگ باء مرتدان و مدعيان نبوت، مسلمانان، به اهميت تدوين قرآن پى بردند و زيدبن ثابتيكى از جدىترين و قديمىترين كاتبان وحى را به تهيه مقدمات اين امر حياتى مامور كردند. زيد بر مبناى همه نوشتههاى كاتبان وحى و گرفتن دو شاهد از حافظان قرآن بر هر آيه مكتوب،اينامر راآغازكرد.جمعآورى، كتابت و تدوين قرآن در عهد خلافت عمر هم، با پيگيرى او و نيز تشكيل هياتى از كاتبان و حافظان وحى براى مشورت با زيد، ادامه يافت. (5)
فتوحات پياپى در اين دوران نشان داد كه مردم غير عرب، در تلفظ كلمات قرآن تا چه حد مشكل دارند. بالاخره عثمان كار خلفاى پيشين را دنبال كرد و به سرانجام رساند.
هيات دوازده نفرى زيد، همكاران و مشاورانش در فاصله سالهاى 24 تا 30 هجرى قمرى "مصحف امام" -نسخه نهايى و مدون قرآن مجيد را فراهم كردند كه فقط شش نسخه - به روايتى هشت نسخه از روى آن با دقتى هرچه تمامتر و با نظارت همان هيات، استنساخ شد و نسخهاى نزد خليفه ماند و بقيه نسخهها به همراه يك قارى و قرآن شناس بزرگ به مراكز مهم جهان اسلام بصره، كوفه، شام، مكه و مدينه فرستاده شد. طبعا نسخههاى "مصاحف امام" بى نقطه و بى اعراب بودو اين قرآن شناسان براى تعليم درستخوانى قرآن، به آن مراكز گسيل شدند - در فرهنگ بشرى - هيچ كتاب كهنى، اعم از كتاب مقدس يا عادى كه عمرى بيش از 1400 سال داشته باشد، وجود ندارد كه با اين درجه از دقت و اين حد از صحت، تدوين شده باشد، البته درباره تدوين قرآن نمىتوان از تعبيراتى چون تصحيح و ويرايش استفاده كرد، چه قطع نظر از اعتقاد مسلمانان، طبق روش فوق العاده دقيق و امينى كه اشاره مختصرى به آن شد، گردآورندگان و بازنويسان و تدوينكنندگانش، حتى يك كلمه نيز در اصلآن نيفزودهو ياازآن نكاستهاند. با اين همه و با نهايت امانتدارى و امعان نظر و اعمال دقت، اختلاف قرائات، در قرآن مجيد هم راه يافت.
در زمان حضور خود پيامبر«صلى الله عليه وآله» نيز گاهى تفاوت دو تلفظ، نزد ايشان مطرح مىشد و حضرت يكى يا گاه هر دو را تصويب مىكردند. حديثسبعة احرف (6) (اينكه قرآن هفت وجه مقبول دارد) ناظر به همين معناست، يعنى حضرت رسول«صلى الله عليه وآله» براى رفع عسر و حرج و تا زمانى كه قرآن همهگير شود و هيچ صاحب لهجهاى خود را از آن يا آن را از خود بيگانه نيابد، در اين باب چندان سخت نمىگرفتند و اختلاف تلفظها و قرائات را تا حدى كه مخل معنى نبود، خطرناك نمىدانستند. (7)
بهاءالدين خرمشاهى در "حافظ نامه" دلايل عمده اختلاف قرائات را اين گونه بيان مىكند:
1) اختلاف لهجهها ; چنانكه مثلا تميمىها به جاى "حتى حين"، "عثى عين" مىگفتند.
2) نبودن اعراب در خط عربى و مصاحف امام ; تا عهد على بن ابى طالب«عليه السلام» كه به رهنمود ايشان و به پيگيرى " ابو الاسود دوئلى"، اقدامات اوليهاىصورتگرفتولىمراحلتكميلى آن دو سه قرن به طول انجاميد.
3) نبودن اعجام يا نقطه و نشان حروف; براى رفع اين نقيصه، در اواخر قرن اول - در عهد حجاج بن يوسف - كوششهايى به عمل آمد ولى مراحل تكميلى آن نيز تا آخر قرن سوم طول كشيد.
4) اجتهادات فردى صحابه و قاريان و بطور كلى قرآن شناسان كه هريك استنباط نحوى و معنايى و تفسيرى خاصى از يك آيه و كلمات آن داشتند.
5) دور شدن يا دور بودن از عهد اول اسلام و مهد اول اسلام (مكه و مدينه)
6) نبودن علايم سجاوندى و وقف و ابتدا و هرگونه فصل و وصلى كه بعدها علم قرائت و تجويد عهدهدار تدارك آن شد.
نمونه معروفى كه از اين كمبود زاده شده و اختلاف نظر كلامى دامنهدارى پديد آورده است، وقف يا عدم وقف در كلمه " الله" و "العلم" در آيه هفتم سورهمباركهآلعمراناستكهمىفرمايد:
"... و ما يعلم تاويله الا الله [ ] و الراسخون في العلم [ ] يقولون آمنا به كل من عند ربنا."
طبق علامات وقفى كه در تمامى يا اكثريت قرآنهاى خطى و چاپى آمده پس از "الله"، "وقف لازم" تجويز شده است; ولى بعضى و بلكه بسيارى از مفسران شيعه، اين وقف را نه در آنجا، بلكه بعد از كلمه "العلم" لازم مىدانند. اين تفاوت در وقف يا به تعبير امروز در نقطهگذارى، باعث تفاوت معنايى عميقى مىشود ; زيرا در صورت اول و در وقف پس از "الله"، معناى آيه اين مىشود كه تاويل آيات متشابه را فقط خدا مىداند و راسخان در علم سر تسليم و ايمان و اذعان فرود مىآورند. و در صورت دوم "الراسخون فى العلم، عطف به "الله" مىشود و چنين معنا مىدهد كه آنان نيز تاويل آيات متشابه را مىدانند." (8)
البته قرآن داراى نص واحدى است و اختلاف قراء بر سر به دست آوردن و رسيدن به آن نص واحد است. امام صادق«عليه السلام» مىفرمايد: "ان القرآن واحد نزل من عند واحد ولكن الاختلاف يجىء من قبل الرواة". (9) اين اختلافات موجب شد كه عثمان فرمان بدهد مصحف واحدى تهيه كنند و از روى آن نسخههاى واحد متحد الشكلى تهيه نموده، به مراكز مهم كشور اسلامى بفرستند; البته اختلافاتى ميان اين نسخهها كه مىبايست كاملا متحد باشند، پيدا شد كه بعدا مايه اختلاف قرائات گرديد. اين همه كوشش كه براى يكى كردن مصاحف به كار رفته بود، تقريبا هدر رفته به نظر مىآمد و دامنه اين اختلافها روز به روز گستردهتر مىشد. تا ديروز،اختلاف بر سر قرائت صحابه بود و امروز پساز يكى كردن مصاحف، اختلاف بر سر خود مصاحف است. (10)
بنا بر عواملى كه تاكنون ذكر شد - و دلايل ديگر كه خارج از بحث ماست - قرائت قرآن بين قاريان در مواردى اختلافى بود و تعداد قاريان در طى ساليان متمادى افزايش مىيافت تا اينكه "ابن مجاهد" از بين كليه قرائات، هفت قرائت را برگزيد كه هركدام دو راوى دارند. (11) پس در مجموع چهارده روايت، وجود داشت.
از آنجا كه بحث ما به تاريخ قرآن برنمىگردد و ارتباط شعر حافظ با چهارده روايت مورد نظر ماست، به ذكر اسامى قاريان بسنده كرده و از بيان نكاتى كه به تاريخ قرآن برمىگردد، صرف نظر مىكنيم.
1- ابن عامر، قارى شام/ روايان: هشام بن عمار، ابن ذكوان.
2- ابن كثير، قارى مكه، بزى، قنبل.
3- عاصم، قارى كوفه/ راويان: حفص بن سليمان (12) (پسرخوانده عاصم)، شعبة ابوبكر عياث.
4- ابوعمرو، قارى بصره/ راويان: دورى حفص بن عمر، سوسى صالح بن زياد.
5- حمزه، قارى كوفه/ راويان: خلف بن هشام، خلا دبن خالد
6- نافع، قارى مدينه/ راويان: عيسى بن ميناء(معروف به قالون)، ورش عثمان بن سعيد(قرائتى است كه در برخى از كشورهاى مغرب عربى رايج است.)
7- كسائى، قارى كوفه/ راويان ليثبن خالد، دورى حفص بن عمر. (13)
علاوه بر اين هفت قارى، سه تن ديگر از قاريان مشهور عبارتنداز:
8- خلف بن هشام 9- يعقوب بن اسحاق 10- ابوجعفر يزيدبن قعقاع
دانشمندان نام چهار تن را، بر شمار قراء دهگانه افزودهاند كه قرائات همه آنها مجموعا به "قرائات اربعة عشر " يا " قرائتهاى چهاردهگانه" موسوم گرديد.
11- حسن بصرى 12- ابن محيصن 13- يحيى بن مبارك يزيدى 14- اعمش (14)
از بين اين چهارده قارى، فقط قاريان هفت گانه، مورد تاييد ائمه«عليهمالسلام» و علماى عامه و خاصه قرار گرفتهاند. (15)
قاريان ده گانه را تعداد بسيار قليلى از عالمان شيعى و سنى موثق و متواتر مىدانند و قرائات چهاردهگانه را فقط نحويهايى همچون ابن مالك و ابن هشام و... آوردهاند.
كسانى كه قرائت هر يك از قراء سبعه را آموخته و به ديگران تعليم نمودند"راوى" ناميده مىشوند. راويان هريك از قراء سبعه زياد هستند لكن از بين آنها دو نفر كه عالمتر و مورد اطمينانتر از بقيه هستند، قرائت "امام القرائات" را روايت كردهاند. (16)
البته لزومى ندارد كه اين راويان از شاگردان قراء باشند چه بسا كه بعضى از راويان، بعد از عصر قراء سبعه بودهاند ولى چون در آموختن قرائت امام القراءة عالمتر بودهاند، به عنوان راوى برگزيده شدهاند; بنابراين هر يك از امام القراء، دو راوى دارند كه مجموعا چهارده راوى از هفت قارى خواهيم داشت.
عشقت رسد به فرياد گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانى با چارده روايت (17)
قارى قرآن براى تلاوت با قرائات مختلف واجب است تا آخر آيه با يك قرائت تمام كند. مثلا اگر آيهاى را به قرائت ابن كثير مىخواند تا آخر همان آيه تمام قواعد و تجويد ابن كثير را رعايت كند و اگر ميل به قرائت ديگرى دارد، پس از اتمام آيه، به وسيله قرائت قبلى با قرائت جديد شروع كند. اگر مقدارى از آيه را با قرائتى و مقدار ديگر را با قرائت ديگر تلاوت كند، قرائت و تلاوت او در قرآن خطا بوده و حرام است. (18)
1- "ملك يوم الدين" و "مليك يوم الدين" بجاى "مالك يوم الدين".
2- "يخادعون" بجاى "يخدعون"
3- "لمن خلفك" و "لمن خلقك" بجاى "خلفك".
4- "فرقنا بكم البحر" بجاى "فرقنا".
5- "كورت" بجاى "كورت".
6- "قولوا حسنا" بجاى "حسنا".
7- "يخشى [يا يخشى] الله من عباده العلماء "كه قرائتشاذ و شايد باطلىاستبجاى "يخشىاللهمنعباده العلماء" و دهها نمونهديگر.كه فهرست كامل آنها سوره به سوره در كتب مربوط به علم قرائت ثبتشده است. (19)
اينكه حافظ، قرآن را به چارده روايت از بر داشته، به اين معنى است كه در هر سوره، كلمات و تعابير هر آيهاى را كه داراى اختلاف قرائتبوده، بر طبق روايات چهاردهگانه استاندارد كه بر شمرديم باز مىشناخته و مثلا مىدانسته كه حفص (راوى عاصم، و به روايت از او) در آيه سيزده از سوره احزاب "لا مقام لكم" را به ضم ميم مقام خوانده است و بقيه يعنى سيزده راوى و شش قارى ديگر به فتح ميم خواندهاند.
طبعا در همه قرآنهاى چاپى موجود هم كه روايتحفص از عاصم را مبنا قرار دادهاند، طبق روايت او ضبط شده است. (20)
به عبارت ديگر مىتوان گفت كه حافظ حدود 1100 مورد از اختلافات قرائت قرآنى (21) را از بر داشته و نسبتبه آنهاچنان احاطه و استحضار ذهنى داشته كه در هر مورد، وجوه مختلف آن را با استناد به بعضى از راويان چهارده گانه - يعنى به بعضى از چارده روايت - بيان مىكرده است.
بديهى است كه در هر مورد از اختلاف قرائات، چهارده قول يا قرائتيا روايت نداريم ; بلكه يكى يا گروهى از راويان، يك قرائت را روايت كردهاند و باقى، قرائات ديگر را.
و بندرت اتفاق افتاده است كه گروه قاريان و راويان در يك مورد، سه يا چهار نظر مختلف و متفاوت از هم داشته باشند.
حال نظرى به معناى اين بيتحافظ بيندازيم كه:
عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ قرآنزبر بخوانى در چارده روايت
اين بيتحافظ اين گونه تاويل و معنا مىشود كه:
ژرفكاوى در قرآن وحفظ وقرائت ماهرانه و تامل در بطون معانى، شرط عروج عاشقانه و معراج عارفانه است كه البته با توجه به اختلاف قرائاتى كه در خود اين بيت از شعر حافظ، بنا به دلايل متعدد وجود دارد، به معانى مختلف آمدهاست; از جمله اينكه "اگر تو هم مثل حافظ قرآن شريف را در چهارده روايت از حفظ بخوانى، باز هم براى وصول كافى نيست، بلكه عشق به فريادت مىرسد. وصول الى الله با عشق است ; نه با از بر خواندن قرآن سبعه با چهارده روايت. (22)
به اين نكته هم بايد انديشيد كه حافظ پس از آنكه بارها به حفظ قرآن و قرآنشناسى خود مباهات كرده است، گويى با اين بيتحديث نفس، يا عتاب و خطابى نيز به خود دارد كه غره مشو و "بكوش خواجه و از عشق بى نصيب مباش" (23)
به هر حال آنچه مورد نظر ماست، ارتباط حافظ با قرآن و انس وى با قرائت و ترجمه و... مىباشد. با توجه به بيت مذكور از ديوان خواجه و با در نظر گرفتن مطالب بيان شده، مىتوان دريافت كه او بر همه انواع قرائات قاريان هفتگانه و حتى به روايات آنها كه مجموعا چهارده روايت مىباشد، احاطه داشته است و اين همه جز از طريق انس با اين كتاب عظيم و نعمت عظماى الهى ميسر نمىباشد.
1) شريعت - محمد جواد: چهارده روايت در قرائت قرآن مجيد، مقدمه
2) همانجا
3) تصحيف نويسى: خطا كردن در نوشتن، تغيير دادن كلمه با كم كردن يا زياد كردن نقطههاى آن; مانند محرم و مجرم(فرهنگ فارسى عميد، ج 1)
4) خرمشاهى - بهاء الدين: چارده روايت
5) همو: حافظ نامه، بخش اول
6) حديث احرف سبعة: جنبهاى كه براى حجيت قرائات سبع ارائه دادهاند، حديث معروف " انزل القرآن على سبعة احرف" است (يعنى قرآن به هفتحرف نازل شده است) تا اشارهاى به قرائات سبع باشد. احرف را جمع حرف به معناى قرائت گرفتهاند. البته حرف در اين حديثبه معناى لهجه است. قبايل مختلف عرب با لهجههاى گوناگون نماز مىخواندند و قرآن را بر خلاف لهجه قريش - كه فصيحترين لهجههاى عرب است - قرائت مىكردند. بعضى از صحابه معترض شده از پيغمبر«صلى الله عليه وآله» پرسيدند چگونه است؟ آيا بايد تمامى عرب و تمامى مردم جهان طبق لهجه قريش تلاوت كنند؟ فرمودند: نه قرآن به هفت لهجه نازل شده و به لهجه قريش اختصاص ندارد. گروهى گفتهاند: عدد هفت كنايه از كثرت است و عدد خاص منظور نيست(معرفت آيةالله هادى: تاريخ قرآن، فصل قراء و قرائات سبع، ص 150) ; برخى گفتهاند: منظور از حرف، قرائت است. گروهى گفتهاند: مقصود از سبعه عدد مشخص نيست و گروهى گفتهاند از " احرف"، لهجههاى گوناگون قصد شدهاست(عباسى - مسعود: شناخت قرائات).
7) خرمشاهى - بهاءالدين: چارده روايت
8) همو: حافظ نامه
9) كلينى محمدبن يعقوب: اصول كافى، ج 2، ص 63، حديث 12
10) معرفت - آيةالله محمد هادى: همان منبع، فصل چهارم
11) همانجا
12) حفص قرائت عام را دقيقتر و مضبوطتر مىدانست و قرائت عاصم به وسيله او منتشر شده و تا امروز متداول است و همين قرائتى است كه در اكثر كشورهاى اسلامى رايج است.
13) معرفت - آيةالله محمد هادى: همان منبع
14) شريعت محمدجواد: چهاردهروايت در قرائت قرآن مجيد، مقدمه
15) نظر اكثر علماى شيعه اين است كه: با توجه به همزمانى قراء سبعه با امامان شيعه، معصومين پيرامون خود را به قرائت قرآن طبق قرائات معمول و معروف عصر خويش امر مىفرمودند و منقول از آن بزرگواران چنين است كه: "اقرا كما يقرا الناس " و يا "اقرؤوا كما تعلمتم".(عباسى - مسعود: شناخت قرائات، فصل سوم، ص 77)
اين دو حديث از امام صادق(ع) نقل شده است.
سرالبيان، ص 61 و پژوهشى در قرآن، ص 376
16) به هريك از قراء سبعه " "امام القراءة" و به هر يك از شاگردان آنها "راوى" و به هر يك از شاگردان راوى "طرق " مىگويند.
17) واضح است كه چهارده روايت غير از چهارده قرائت است (قراء اربعه عشر). حافظ به چهارده روايت اشاره نموده است ; لكن برخى از متاخران عصر ما اشتباها چهارده قرائت(اربعه عشر)را با عنوان چهارده روايت تعبير كردهاند.
18) عباسى - مسعود: شناخت قرائات و قراء سبعه از ديدگاه تشيع، برگرفته از تهذيب القراءة، ص 17
19)خرمشاهى - بهاءالدين: حافظ نامه، ص 447
20)همو: چارده روايت، مجموعه مقالات درباره شعر و شخصيتحافظ، ص 25 - 26
21) طبق كتاب "التسير" كه از دير باز معتبر و مطرح بوده است.
22) خرمشاهى - بهاءالدين: حافظ نامه، نقل از شرح سودى، ج 1، ص 581
23) همان منبع، بخش اول